جلوه داشتن. تجلی کردن. ظهور: در دل هر ذره چون دارد تجلی حسن او ترسم اندازد هوایش بر در دلها مرا. اثیر (از آنندراج). شب که در گلشن تجلی آن قیامت پیشه داشت از شراب رنگ گل شبنم پری در شیشه داشت. بیخود جامی (از آنندراج). رجوع به تجلی شود
جلوه داشتن. تجلی کردن. ظهور: در دل هر ذره چون دارد تجلی حسن او ترسم اندازد هوایش بر در دلها مرا. اثیر (از آنندراج). شب که در گلشن تجلی آن قیامت پیشه داشت از شراب رنگ گل شبنم پری در شیشه داشت. بیخود جامی (از آنندراج). رجوع به تجلی شود
اظهار کردن و بیان کردن، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین) : صورت حال عرضه داشت. (مجالس سعدی). حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی. ابن یمین. آن قصه غلبۀ گرگ را عرضه داشتم. (انیس الطالبین ص 154) ، ارائه دادن. نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). عرض. (از منتهی الارب) (آنندراج). عرض کردن. عرضه کردن. به معرض درآوردن. از مدنظر کسی گذراندن. فرا پیش کسی داشتن: گفت... مواضعه نویسم تا فردا بر رای عالی زاده اﷲ علوا عرضه دارند. (تاریخ بیهقی ص 147). خدمتگاری را که انیس انس و عیبۀ اسرار زن تواند بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. (سندبادنامه ص 100). که دارد در همه آفاق زهره که عرضه دارد این نقد نبهره. شیخ عطار (از آنندراج). ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را. سعدی (خواتیم)
اظهار کردن و بیان کردن، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین) : صورت حال عرضه داشت. (مجالس سعدی). حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی. ابن یمین. آن قصه غلبۀ گرگ را عرضه داشتم. (انیس الطالبین ص 154) ، ارائه دادن. نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). عرض. (از منتهی الارب) (آنندراج). عرض کردن. عرضه کردن. به معرض درآوردن. از مدنظر کسی گذراندن. فرا پیش کسی داشتن: گفت... مواضعه نویسم تا فردا بر رای عالی زاده اﷲ علوا عرضه دارند. (تاریخ بیهقی ص 147). خدمتگاری را که انیس انس و عیبۀ اسرار زن تواند بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. (سندبادنامه ص 100). که دارد در همه آفاق زهره که عرضه دارد این نقد نبهره. شیخ عطار (از آنندراج). ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را. سعدی (خواتیم)
وعظ گفتن. موعظه کردن. مجلس گفتن: و نیز گویند که در بنی اسرائیل سخط قحطافتاد و خلق در ماندند یوشع بر منبر آمد و مجلس داشت. (قصص الانبیاء چ شهشهانی ص 130). تا روزی مجلس می داشت، در دل موسی بگردید که مرا علم بسیار شد. (قصص الانبیاء ایضاً صص 123-124). و رجوع به مجلس گفتن شود
وعظ گفتن. موعظه کردن. مجلس گفتن: و نیز گویند که در بنی اسرائیل سخط قحطافتاد و خلق در ماندند یوشع بر منبر آمد و مجلس داشت. (قصص الانبیاء چ شهشهانی ص 130). تا روزی مجلس می داشت، در دل موسی بگردید که مرا علم بسیار شد. (قصص الانبیاء ایضاً صص 123-124). و رجوع به مجلس گفتن شود
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)