جدول جو
جدول جو

معنی عجله داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

عجله داشتن
(بِ دِ لِ کَ تَ)
شتاب داشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرضه داشتن
تصویر عرضه داشتن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَ /حِ بَ / بِ)
جلوه داشتن. تجلی کردن. ظهور:
در دل هر ذره چون دارد تجلی حسن او
ترسم اندازد هوایش بر در دلها مرا.
اثیر (از آنندراج).
شب که در گلشن تجلی آن قیامت پیشه داشت
از شراب رنگ گل شبنم پری در شیشه داشت.
بیخود جامی (از آنندراج).
رجوع به تجلی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
لیاقت داشتن و سزاوار بودن. (ناظم الاطباء). لیاقت داشتن. قابلیت داشتن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اظهار کردن و بیان کردن، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین) : صورت حال عرضه داشت. (مجالس سعدی).
حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی.
ابن یمین.
آن قصه غلبۀ گرگ را عرضه داشتم. (انیس الطالبین ص 154) ، ارائه دادن. نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). عرض. (از منتهی الارب) (آنندراج). عرض کردن. عرضه کردن. به معرض درآوردن. از مدنظر کسی گذراندن. فرا پیش کسی داشتن: گفت... مواضعه نویسم تا فردا بر رای عالی زاده اﷲ علوا عرضه دارند. (تاریخ بیهقی ص 147). خدمتگاری را که انیس انس و عیبۀ اسرار زن تواند بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. (سندبادنامه ص 100).
که دارد در همه آفاق زهره
که عرضه دارد این نقد نبهره.
شیخ عطار (از آنندراج).
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
(شِ گُ ذَ تَ)
وعظ گفتن. موعظه کردن. مجلس گفتن: و نیز گویند که در بنی اسرائیل سخط قحطافتاد و خلق در ماندند یوشع بر منبر آمد و مجلس داشت. (قصص الانبیاء چ شهشهانی ص 130). تا روزی مجلس می داشت، در دل موسی بگردید که مرا علم بسیار شد. (قصص الانبیاء ایضاً صص 123-124). و رجوع به مجلس گفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجز داشتن
تصویر عجز داشتن
عاجز بودن، توانا نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی داشتن
تصویر تجلی داشتن
جلوه داشتن، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
در شگفت بودن تعجب داشتن متحیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
فرهنگ لغت هوشیار
در چله خانه معتکف شدن مدت چهل روز مدت چهل روز بعبادت و ریاضت پرداختن، در روز چهلم مرگ عزیزی مراسم خاصی برپا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلس داشتن
تصویر مجلس داشتن
موعظه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه داشتن
تصویر عرضه داشتن
به آگاهی رساندن، نشان دادن نمایاندن کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
((~. تَ))
تعجب کردن، متعجب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
Crest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
crêter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
정상에 오르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
শীর্ষে পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
ไปถึงยอด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
kufika kileleni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
zirveye çıkmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
頂上に達する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
峰顶
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
להגיע לפסגה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
den Gipfel erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
mencapai puncak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
चोटी तक पहुँचना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
de top bereiken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
raggiungere la cima
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
crestear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
досягати вершини
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
osiągać szczyt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
достигать вершины
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
alcançar o cume
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
قله تک پہنچنا
دیکشنری فارسی به اردو